حمايت كارتر از شاه
رئيسجمهور گفت كه براي ابراز دوستي نسبت به شاه و نگراني از حوادث تلفن زده است و آرزو كرده كه شاه بتواند به نحو احسن اين مسائل را حل كند و در مساعي خود براي انجام اصلاحات موفق شود.(35)
نفوذ و مداخله آمريكا در ايران
بالاخره خود را بازيافتم و با لحني آرام بخش و با قدرت منطق و استدلالي كه در توان داشتم سعي كردم اطمينان و اعتقاد متزلزل شده شاه را نسبت به آمريكا به دست آورم و به او اطمينان بدهم كه آمريكا همچنان پشتيبان او است و رئيسجمهوري و ساير مقامات ارشد آمريكايي كاملاً مسائل و مشكلات او را درك ميكنند. پس از اين مقدمه اطلاعاتي را كه از منابع سفارت درباره فعاليتهاي مخالفان و جريان حوادث شهرهاي مختلف ايران به دست آورده بودم در اختيار شاه گذاشتم و سعي كردم خيالپردازيهاي او را درباره مشاركت خارجيان در اين حوادث برطرف سازم. شاه با دقت به حرفهاي من گوش داد و ظاهراً از اينكه ما چنين اطلاعات دقيقي درباره جزئيات وقايع داخلي ايران داريم شگفتزده شده بود.(36)
سوليوان، برژينسكي و سقوط سلطنت پهلوي
مشكل تئوري سوليوان آن بود كه، آمريكا ناگزير از مداخله بسيار گسترده در امور داخلي ايران ميگرديد و عملاً موجبات و امكانات سقوط كسي را از مسند قدرت فراهم ميآورد كه ساليان بسيار متحد وفادار آمريكا بود. زماني كه پيشنهاد سوليوان از طريق وزارت امور خارجه طرح گرديد، برژينسكي به تأثيرات چنين اقدامي در ميان متحدين آمريكا در سراسر جهان اشاره كرد. برژينسكي اظهار داشت اگر ايالات متحده قصد دارد وارد عمل شود و حتي نيرو در خاك ايران پياده كند، بهتر است كه اين نيرو را در جهت حمايت از متحد خود به كار گيرد نه آنكه به نفع يك دگرگوني موهوم، متحد خود را سرنگون سازد.(37)
تلاش آمريكا براي حفظ شاه
در ناهاري كه پس از اين ملاقات در حضور شاه و شهبانو صرف شد، شاه همچنان منقلب و پريشان حال بود و بلومنتال كه مانند ساير فرستادگان واشنگتن مأموريت داشت روحيه شاه را تقويت كند در برابر اين وضع متحير مانده بود. او پس از انجام اين ملاقات به من گفت كه از وضع شاه بسيار نااميد شده و او را مرد ميدان مبارزه با مشكلات فعلي و صاحب ارادهاي كه بتواند دست به اقدامات قاطع و مؤثري براي حفظ قدرت خود بزند نميبيند.
با وجود اين قاصدان ديگري از واشنگتن هنوز در راه بودند. پس از بلومنتال «بوب ـ بووي» مرد شماره سه سازمان سيا به تهران آمد و در مذاكرات يك گروه اطلاعاتي ـ نظامي با شاه شركت كرد. برنامه مسافرت هيأت اعزامي آژانس اطلاعات و جاسوسي دفاعي قبلاً پيشبيني و تنظيم شده بود. آژانس اطلاعاتي دفاعي كه يك سازمان جاسوسي و كسب اطلاعات نظامي است هر سال هيأتي را به تهران ميفرستاد تا درباره تداركات نظامي كشورهاي همجوار ايران يا دشمنان بالقوه اين كشور و همچنين سلاحهاي تازهاي كه از طرف آنها به كار گرفته شده و ممكن است تهديدي براي ايران به شمار بيايد اطلاعاتي در اختيار شاه بگذارند.
شاه در سالهاي گذشته با توجه و علاقه زيادي با اعضاي هيأت اعزامي آژانس جاسوسي دفاعي ملاقات ميكرد و گزارشات آنها را درباره تداركات نظامي كشورهاي همسايه و سلاحهاي تازه آنها به دقت تعقيب مينمود. ولي اين بار اعضاي هيأت مزبور هم شاه ديگري را در مقابل خود يافتند كه با نوعي بيحوصلگي و بيتفاوتي گزارش هيأت را گوش كرد. و با چند سئوال كلي و ساده به جلسه خاتمه داد. بووي كه مردي مجرب و كاركشته بود و قبل از تصدي مقام اخير خود در سيا مدتي به عنوان مشاور وزارت امور خارجه آمريكا كار كرده بود در اين جلسه بيشتر نقش ناظر را داشت، ولي نتيجهاي را كه بايد از اين ملاقات بگيرد گرفت. او هم مثل بلومنتال به اين نتيجه رسيد كه شاه در مقابله با بحران فعلي خيلي ناتوان است و مردي نيست كه بتوان از او انتظار قاطعيت و شدت عمل داشت.(38)
آمريكا و ميزان تأثير بر تصميمگيريهاي رژيم پهلوي
آخرين و شايد معتبرترين فرستاده واشنگتن به تهران سناتور «رابرت بيرد» ليدر اكثريت سناي آمريكا بود. سناتور بيرد كه نه تنها يك سياستمدار كهنهكار، بلكه مردي تيزهوش و قيافهشناس بود، يك داماد ايرانيالاصل داشت و به همين جهت از نزديك به امور ايران آشنا بود. سناتور بيرد در ماه نوامبر كه بحران ايران به مراحل حادي رسيده بود با هواپيماي مخصوص رياست جمهوري با هيأتي از مشاوران و اعضاي دفتر خود به تهران آمد. سناتور بيرد عصر روز ورود خود به تهران به اتفاق هيأت همراه خود در محل سفارت با من و عدهاي از اعضاي سفارت ديدار كردند. او از من خواست كه نظراتم را درباره اوضاع ايران و موقعيت شاه بيان كنم. وقتي كه من چهره تاريكي از اوضاع ايران و موقعيت شاه را براي او تصوير كردم بيرد گفت كه آنچه در واشنگتن درباره اوضاع ايران شنيده با آنچه من ميگويم تفاوت كلي دارد. سناتور بيرد سپس از قول برژينسكي گفت كه شاه آماده اقدامات قاطعي براي دفاع از تاج و تخت خود ميباشد ولي بر اثر روش ابهامآميز و اظهارنظرهاي ضد و نقيض وزارت خارجه و سفارت آمريكا دچار ترديد شده است. بيرد پس از ذكر اين مقدمه گفت كه به او توصيه شده است شاه را از پشتيباني كامل و نيرومند آمريكا از خود مطمئن سازد و تأكيد نمود كه آمريكا از هر اقدامي كه او براي حفظ تاج و تخت خود ضروري ميداند حمايت خواهد كرد. من از بيرد پرسيدم كه آيا پيام او به معني تشويق و ترغيب شاه براي صدور دستور كشتار مخالفانش در خيابانها ميباشد. بيرد بلافاصله حرف خود را تعديل كرد و گفت منظور او چنين چيزي نيست. من با توجه به تجاربي كه از گفتگوهاي خود با شاه داشتم گفتم پيامي كه قبلاً به آن اشاره كرديد اين سئوال را از طرف شاه در پي خواهد داشت كه آيا آمريكا تيراندازي به طرف مخالفان و سركوب كامل آنها را توصيه ميكند. بيرد از اين موضوع شوكه شد، ولي بلافاصله پذيرفت كه در رساندن پيامي كه بايد به شاه ابلاغ كند بايد همه جوانب امر را در مدنظر بگيرد.
به هر حال آنچه در واشنگتن به بيرد گفته شده بود و آنچه در تهران به وي گفته شد او را دچار نوعي سردرگمي و بلاتكليفي كرده بود. من به او توصيه كردم براي اينكه با افكار و عقايد خود ايرانيها هم آشنايي پيدا كند ملاقاتي با خانواده و نزديكان داماد ايراني خود ترتيب دهد. بيرد اين پيشنهاد را پذيرفت و قرار شد صبح روز بعد قرار صبحانهاي با خانواده و بستگان داماد ايراني او بگذاريم.
نتيجهاي كه از اين ديدار گرفته شد تقريباً همان بود كه من پيشبيني ميكردم. اعضاي مسنتر خانواده طرفدار شاه و بقاي رژيم بودند ولي وخامت اوضاع را تأييد ميكردند. اعضاي جوانتر خانواده به شدت مخالف شاه بودند و ميگفتند براي او راهي جز ترك ايران و استعفا از مقام سلطنت نمانده است. در پايان اين ديدار سناتور گفت كه حالا متوجه اين واقعيت ميشود كه اوضاع ايران خيلي وخيمتر و پيچيدهتر از آن است كه در واشنگتن براي او تصوير شده بود.
ملاقات با شاه محيط يأس و افسردگي را كه بر دربار حاكم بود به بيرد نشان داد. ارزيابي شاه از اوضاع نااميدكننده و عكسالعمل او در برابر ابراز حمايت و پشتيباني آمريكا از طرف سناتور بيرد منفي و بيتفاوت بود. ناهار در حضور شاه و شهبانو پس از اين ملاقات مصيبتبارتر بود. در تمام مدت ناهار فقط شهبانو به سئولاتي كه گاه از طرف من يا سناتور مطرح ميشد پاسخ ميداد و شاه ساكت و صامت به سقف خيره شده بود. شاه تقريباً غذا هم نخورد و قيافهاش بيشتر شبيه آدمي بود كه از گناهي كه مرتكب شده شرمگين است. در اين چند ماه گويي به اندازه چندين سال پير شده، رنگ چهرهاش پريده و لاغر و شكسته شده بود.
متأسفانه پس از ناهار فرصت صحبت زيادي با سناتور بيرد نداشتم، زيرا سناتور ميخواست مستقيماً با هليكوپتر به فرودگاه برود و من هم در سفارت جلسهاي براي مذاكره درباره تخليه تدريجي خانوادههاي آمريكايي از ايران ترتيب داده بودم و حضور من در اين جلسه ضروري بود، با وجود اين در چند دقيقهاي كه قبل از عزيمت سناتور بيرد به فرودگاه با او ضحبت كردم دريافتم كه تصوير تاريكي از وضع شاه و اوضاع عمومي ايران در ضمير او نقش بسته و او هم به اين نتيجه رسيده است كه ديگر نميتوان به شاه اميد بست.(39)
اعزام هايزر به تهران براي حفظ انسجام نيروهاي مسلح
عصر روز دوم ژانويه به من اطلاع دادند كه ژنرال آلكساند هيگ فرمانده كل نيروهاي سازمان پيمان آتلانتيك ميخواهد با خط ويژه تلفني با من صحبت كند. تلفن هيگ براي من غيرعادي و غيرمنتظره بود و وقتي كه با او تماس گرفتم هيگ گفت كه از واشنگتن دستوري براي او رسيده و به معاون وي «هايزر» مأموريت دادهاند كه براي حفظ انسجام نيروهاي مسلح ايران به تهران بيايد. به عقيده هيگ گزارشهايي كه ما درباره وضع متشنج نيروهاي مسلح و امكان از هم پاشيدن آن پس از عزيمت شاه به واشنگتن داده بوديم موجب نگراني شده و هايزر مأموريت يافته بود موجبات پيوستگي نيروهاي مسلح و انتقال وفاداري و اطلاعات آنها را از شاه به حكومت بختيار فراهم سازد.
روز بعد هايزر با لباس شخصي در يك هواپيماي باري 747 كه وسائل نظامي به ايران حمل ميكرد وارد تهران شد. او مستقيماً از فرودگاه به محل اقامت ما در سفارت آمد. حالتي آشفته و عصباني داشت و موضوع استعفاي هيگ از فرماندهي نيروهاي پيمان آتلانتيك و نتايج آن در روابط آمريكا و متحدين اروپايي ما فكر او را به خود مشغول داشته بود. هايزر همچنين از اينكه موضوع مأموريت او باعث استعفاي هيگ شده ناراحت به نظر ميرسيد ولي تأكيد ميكرد كه اين موضوع بهانهاي بيش نبوده و مقدمات استعفاي هيگ بر اثر اختلافات او با سياستهاي حكومت كارتر در قبال سازمان پيمان آتلانتيك قبلاً فراهم شده بود.(40)
شاه تسليم پيشنهادهاي سفارت آمريكا
شناخت ما از نيروهايي كه عليه او به مبارزه برخاسته بودند، بسيار اندك بود، ولي اظهارات ضدآمريكايي آنان دليل كافي بود تا ما را در حمايتهايمان از شاه، مصممتر سازد. در اول نوامبر، سفير سوليوان به اين نتيجه رسيده بود كه لازم است به رهبران مخالفين براي مشاركت در امور ايران، نقشي وسيعتر از آنچه شاه آمادگياش را داشته است، واگذار شود. البته من نميتوانستم با اين نظر موافقت كنم... بايد بگويم كه شاه تسليم پيشنهادهايي بود كه از سفارت ما انشاء ميشد(!!) در اواخر سال ميلادي، شاپور بختيار، فردي ميانهرو «تحصيلكرده غرب» و مجرب، مسئوليت نخستوزيري را پذيرفت. اين شخص... فوراً از شاه خواست، ايران را ترك كند... براي برقراري نظم و آرامش، شاه ميبايست ايران را ترك ميكرد. در حالي كه من با شاه موافق بودم كه اين امر بايد پس از تشكيل دولت ثابت، و طبق برنامه و همراه با حفظ شئون وي انجام گيرد.
سوليوان توصيه ميكرد كه ما با نظر شاه مخالفت كنيم و مصرانه از او بخواهيم فوراً ايران را ترك گويد و سعي كنيم نوعي دوستي و همپيماني با آيتالله خميني برقرار كنيم. من با اين پيشنهاد مخالف بودم. زيرا شاه و بختيار و قواي نظامي ايران، به حمايت آمريكا نياز داشتند.»(41)
تلاش آمريكا براي كودتا در ايران
در بحبوحه اين فعاليتها زنگ تلفن به صدا درآمد و نيوسام معاون وزارت امور خارجه آمريكا كه از واشنگتن صحبت ميكرد گفت از اتاق وضع فوقالعاده در كاخ سفيد با من صحبت ميكند و هماكنون جلسهاي به رياست برژينسكي براي بررسي اوضاع ايران تشكيل شده و ميخواهند تازهترين اطلاعات را درباره اوضاع دريافت كنند. من در چند جمله كوتاه گزارش وضع موجود را دادم و گفتم چون گرفتار مشكل نجات بيست و شش نفر پرسنل نظامي آمريكا هستم بيش از اين نميتوانم صحبت كنم. نيوسام وضع مرا درك كرد و بيشتر از اين به صحبت ادامه نداد.(42)
تصميم آمريكا و انگليس و آلمان در حمايت از دولت بختيار
اولين اطلاع از مسائل كنفرانس گوادلوپ را من از پرويز ثابتي شنيدم. او گفت كه از سفارت آمريكا ميآيد و با همتاي آمريكايياش (يعني رئيس «سيا»ي سفارت) ملاقات داشته است. مأمور آمريكايي به اطلاع ثابتي رسانيده كه در گوادلوپ كنفرانسي تشكيل شده كه در آن علاوه بر كارتر و ژيسكاردستن، صدراعظم آلمان (هلموت اشميت) و نخستوزير انگلستان (جيمز كالاهان) حضور داشتهاند. در اين كنفرانس، كارتر ابتدا مطرح كرده كه حضور شاه در كشور قابل دوام و پشتيباني نيست. به گفته مأمور آمريكايي 3 نفر ديگر در بدو امر قدري مقاومت ميكنند، لذا كارتر بدواً ژيسكاردستن و سپس اشميت را موافق ميكند و كالاهان وقتي خود را در اقليت ميبيند، مجبور به موافقت ميشود. ثابتي اين اطلاع را به من داد و من گفتم: اين مأمور آمريكايي چنان مطالب را به شما گفته كه گويي شخصاً در جلسه حضور داشته! جواب ثابتي را به خاطر ندارم، ولي روشن است كه رئيس «سيا»ي سفارت ميتوانسته به دليل موقعيتش از كليات مسئله باخبر شود. چرا او موضوع را به ثابتي گفت و وي به من منتقل نمود، پاسخ روشن است و احتمالاً هدف اين بوده كه ثابتي و من در جريان سياست روز آمريكا و غرب قرار داشته باشيم و از دولت بختيار، كه مورد حمايت و در واقع آخرين اميد آمريكاست، حمايت كنيم.(45)
شاه ملتمسانه پرسيد: ميروم، اما به كجا بروم؟
در همين ايام پيامي از واشنگتن دريافت داشتم مبني بر اينكه در اولين فرصت شاه را ملاقات كنم و به او بگويم كه دولت ايالات متحده آمريكا مصلحت شخص شاه و مصالح كلي ايران را در اين ميبيند كه هر چه زودتر ايران را ترك گويد. تصميم شاه به خروج از ايران قبل از وصول اين پيام از طريق وسائل ارتباط جمعي منتشر شده ولي شاه رسماً آن را اعلام نكرده بود و هنوز هم ترديدهايي در اين مورد وجود داشت. ابلاغ چنين پيامي از طرف سفير يك كشور به رئيس مملكتي كه در آن مأموريت دارد كار سادهاي نيست، ولي در ملاقاتها و گفتوگوهاي من با شاه طي چند ماه اخير به قدري مطالب عجيب و غيرعادي رد و بدل شده بود كه ابلاغ اين پيام هم خيلي غيرعادي به نظر نميرسيد. شنيدن اين پيام هم براي شاه چيز عجيب و غيرمنتظرهاي نبود. من تا آنجا كه ميتوانستم با لحن ملايم و مهربان مضمون پيام واشنگتن را به شاه ابلاغ كردم. او با دقت و آرامش به پيامي كه او را به ترك كشورش دعوت ميكرد گوش داد و وقتي كه حرفهاي من تمام شد رو به من كرد و با لحني كم و بيش ملتمسانه گفت «خيلي خوب، اما كجا بايد بروم؟»(46)
حمايت رئيس مستشاري آمريكا از رهبران ارتش
در اقامتگاه ژنرال گاست، رئيس هيأت مستشاري آمريكا در تهران گذراند... سفر نامبرده به منظور تقويت روحي افسران بلندپايه شاه (كه بعضي از آنها و از جمله ارتشبد اويسي از كشور فرار كرده بودند) به ايران آمد و مأموريت او اين بود كه مشاراليهم را براي همكاري با شاپور بختيار در مقطع سفر شاه به خارج از كشور و برنامهريزي يك كودتاي نظامي براي بازگرداندن شاه فراري به ايران (تكرار تاريخ 28 مرداد 32) كمك كند!(47)
پي نوشت ها :
35ـ برژينسكي، ژ، سقوط شاه جان گروگانها و منافع ملي، ترجمه: منوچهر يزدان يار، انتشارات كاوش، 1371، ص 13.
36ـ سوليوان، همان، ص 146.
37ـ لدين، مايكل، شاه و كارتر، ترجمه: مهدي افشار، چاپ اول، دنياي كتاب و انتشارات دبير، 1371، ص 77.
38ـ سوليوان، همان، ص 180.
39ـ سوليوان، همان، صص 181 و 182.
40ـ سوليوان، همان، صص 206 تا 209.
41ـ روحاني، فخر، اهرمهاي سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، چاپ اول، نشر بليغ، 1370، جلد اول، ص 138.
42ـ سوليوان، همان، ص 228.
43ـ برژينسكي، همان، ص 29.
44ـ سوليوان، همان، صص 193 و 194.
45ـ فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، صص 598 و 599.
46ـ سوليوان، همان، صص 206 تا 209.
47ـ روحاني، همان، ص 158.
به نقل از: با بيستسالهها؛ شامل:
ـ مستشاران و كارشناسان بيگانه
ـ دخالت خارجيها در امور كشور
ـ طرحهاي ضدملي و ضدايراني تعقيب شده از سوي سازمانهاي اطلاعاتي بيگانه،، مركز بررسي اسناد تاريخي
منبع: www.dowran.ir
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}